شعری طنز در مورد دوران دانشجویی
روز دانشجو رو به همتون تبریک میگم
راستی دوستان نظر یادتون نره
اهل دانشگاهم
روزگارم بد نیست
تک ژتونی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن پولی
من تریپی دارم بهتر از هر مانکن
جزوه ای پر ز زیراکس دوستان
و علومی که در این نزدیکیست
لای این واحدها ، پای آن برگ سفید
توی پروندهء مشروطی و کسر واحد
اهل دانشگاهم
پیشه ام الافیست
گاهگاهی میروم دانشگاه
تا که سیمایم را استاد ببیند به کلاس
بلکه غیبت را حاضر بکند
که ز آموزش من ، جان سالم ببرم
چه خیالی چه خیالی... میدانم
خوب میدانم ...
غیبتم بسیار است
حذف درس و کسریم اجباریست
من به مهمانی کسری رفتم
من به پشت اندوه
من به ایوان هراسانی و خواهش رفتم
رفتم از پلهء پاچه خواری بالا
تا به کوی استاد
تا به هوای نمره و استدعا
تا شب حسرت پاس کردن رفتم
نمره های اندک
استاد در آرزوی لحظه ای آرامش
شاگرد در آرزوی نمره ای افزایش
یاد هر درد و غم و بی پولی
تا که شاید دل استاد به رحم بیاید
ای دریغ از یک و نیم نمرهء پر پوچ و بها
من دانشجو ام
شغل من خوش تیپیست
گوشی ام یک نوکیا
عینکم آفتابیست
در خیالم جریان دارد پول ، جریان دارد کٍیف
مد ، از طرز لباسم پیداست
چشم ها را باید شست
پشت لنز باید برد
کار ما نیست شناسایی لنز رنگی
کار ما شاید اینست که در افسون عینک ، چهار چشم باشیم
پشت کافی نت اردو بزنیم
آی دی یک دوست بدوزیم و سر کار برویم چشم بر
عینکی باید داشت
عینکی آفتابی
که در ظهر و غروب آفتاب
روی چشم و همه دم بر سر و موی و یقه و جیب کنار شلوار
بنهیم و به همه پز بدهیم
تیپ ها باید ساخت
جور دیگر باید گشت
کفش نوک تیز و کتانی ، گهگاه
شلوار لی گشاد ، لیزری و هم دمپا
دو سه تا سیم کارت و هندز فری و یک همراه
بینی عمل شده سر بالا
اسم من دانشجو است آیا ؟؟
نظرات شما عزیزان: